هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ني ني مينا و احمد

عید نوروز 1392

امسال عید کلی بزرگ شدی. پارسال در حال لباس عوض کردن تو سالمون تحویل شد. امسال مامانی همش داشت ریخت و پاش های تو رو جمع میکرد که سال تحویل خونمون تمیز باشه. کلی بزرگ شدی و شیطون.   امسال تهران بودیم. چون بابا نمیتونست رانندگی کنه مامان باسد رانندگی میکرد روزهای اول خیلی اذیت میکردی ولی کم کم عادت کردی. گرچه فقط با فیلمهات تو موبایل آروم میشدی. خیلی حیوونوها رو دوست داری. عاشق گربه و جوجو و ... هستی. چندبار بردیمت پارک. عاشق سرسره ای. گرچه خیلی بی احتیاطی. بنا بود با سر بیای زمین کلی حرف زدنت بهتر شده بابا - بابا جو (بابا جون) ماما (مامان) بیا بییم (بریم) بیشی (بشین) نه نیخوام (نمیخوام) دست دست پا مو بع ب...
12 خرداد 1392

15 ماهگی

این ماه 2 بار قد و ورن شدی ولی پدرمون در میاری تا وزنت کنن. از اون اولش گریه رو شروع میکنی تا آخرش همه فکر میکنن تو خونه غیر از من و بابات کسی و نمیبینی یکبار پیش دکتر سماعی 2 اردیبهشت ورن: 9600 قد: 79 دورسر: 47 یکبار هم بهداشت 18 اردیبهشت ورن: 9700 قد: 80 دورسر: 47.5     دخترم توی 15 ماهگی تونستی برج هوش و کامل بچینی و کاملا بزرگ و کوچیک تشخیص میدی. خیلی برام جالبه که ار کجا میفهمی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟   با مامان 2 تایی رفتیم پارک . کلی با سرسره و تاب کیف کردی. نمیدونستی سرسره بازی کنی یا تاب. اما نمیدونم با این بی احتیاطی ات چه کنم. انگار میترسی پارک تموم بشه که اینقدر هولی   پدر جون و مادرجون ر...
12 خرداد 1392

4 ماهگی

وزن: 6650 قد: 62 دورسر: 42.5  روز 17 خرداد: واکسن 4 ماهگی   روز جمعه 26 خرداد با پسر عمو بابایی و دایی علیرضا رفتیم پیست سوارکاری. روز جمعه 2 خرداد برای اولین بار به پارک آب و آتش رفتیم. روز 5 شنبه 8 تیر پسر خاله مهین بدنیااااااااااااااااا اومد. خوش اومدی راستین کوچولو همه چی با هم قاطی شده بود. تولد عمو حسین تو باشگاه، تنهایی مهسا و دلارام. روز چمعه رفتیم خونه خاله مهین که وقتی میان اونجا باشیم و کمی کمک کنیم. روز یکشنبه 11 تیر شروع به آوازه خوانی کردی. ...
12 خرداد 1392
1